English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6515 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
concertina fold U قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
appropriately U بطور مناسب
fitly U بطور مناسب
appositely U بطور مناسب
inaccessibily U بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
ineradicably U بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
propitiously U بطور مناسب یامقتضی
suitably U بطور مناسب یا شایسته
decorously U بطور مناسب و پاکیزه
inexplicably U بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
propor tionably U بطور متناسب یا با قرینه چنانکه بتوان متناسب نمود
inconseqential U بیربط
neither here nor there <idiom> U بیربط به موضوع
loose sentence U جمله بیربط
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
to be on the safe side U باقی نباشد
at least U هیچ نباشد
unrepresentative U کسیکهداراینظراتعمومیوعام نباشد
not too expensive U خیلی گران نباشد.
impasse U حالتی که از ان رهایی نباشد
For all we know he may be living . U از کجامعلوم که زند ؟ نباشد
low priority work U کاری که مهم نباشد
to not give a hoot in hell for something U برایشان اصلا مهم نباشد.
to not give a toss about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
to not give a stuff about something [British E] U برایشان اصلا مهم نباشد.
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
unless otherwise agreed U اگر توافق دیگری نباشد
The shell does not always contain a pearl. <proverb> U همیشه در صدف گوهر نباشد .
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
irretrievably U بطور غیر قابل استرداد جنانکه نتوان برگردانید بطور جبران ناپذیر
nauseously U بطور تهوع اور یا بد مزه بطور نفرت انگیز
inconsiderably U بطور غیر قابل ملاحظه بطور جزئی یا خرد
other things being equal U اگر برای چیزهای دیگر نباشد
null U لیستی که حاوی هیچ چیز نباشد
illegal U دستور برنامهای که در قواعد زیان نباشد
sinecures U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
sinecure U هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
right out <idiom> U به شکلی که هیچ چیز پنهان نباشد
rigid U یک چیز محکم که قبل خم شدن نباشد
Just sign here and leave at that . U اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد
horridly U بطور سهمناک یا نفرت انگیز بطور زننده
indisputable U بطور غیر قابل بحث بطور مسلم
lusciously U بطور خوش مزه یا لذیذ بطور زننده
poll degree U درجهای که از دانشگاه بگیرندولی با امتیازویژهای توام نباشد
factories U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
factory U قیمتی که حاوی حمل و نقل ازکارخانه نباشد
If anything ,it is more expensive. U اگر گرانتر نباشد مسلما" ارزانتر نیست
no man's land U سرزمین میان دو کشور که متعلق به هیچ یک از ان دو نباشد
i speak under correction U انچه می گویم ممکن است درست نباشد
capital expenditure U هزینهای که فایده اش محدود به یک دوره مالی نباشد
in the event that U چنانکه
so that U چنانکه
how U چنانکه
as U چنانکه
to not give a shit about something U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
an insolvent estate U دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
figure آنچه کاملا درست نباشد ولی نزدیک باشد
She is forty if a day . U چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
to not give a smeg about something [British E] U برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
figures U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
machine address U مقدار یک عبارت که تحت تاثیر جابجایی در برنامه نباشد
figuring U آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
gentelmen's agreement U کلیه توافقهایی که مستند به اسنادرسمی و امضا شده نباشد
prettily U چنانکه زیبانماید
permissively U چنانکه مخیرسازد
so to speak U چنانکه گویی
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
admissibleness U چنانکه روا
pinchingly U چنانکه فشاراورد
proper U چنانکه شایدوباید
as it deserves U چنانکه باید
dilatorily U چنانکه پرشود
insolubly U چنانکه اب نشود
coordinately U چنانکه یکجورباشد
as is well known U چنانکه مشهور
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
grossly U بطور درشت یا برجسته بطور غیرخالص
poorly U بطور ناچیز بطور غیر کافی
immortally U بطور فنا ناپذیر بطور باقی
indeterminately U بطور نامعین یا غیرمحدود بطور غیرمقطوع
to not give a damn about something [somebody] U برای چیزی [کسی] اصلا مهم نباشد. [اصطلاح روزمره]
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
funnily U چنانکه خنده اورد
effusively U چنانکه گویی بریزد
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
according to his version U چنانکه او شرح میداد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
meetly U چنانکه در خور باشد
meetly U چنانکه باید و شاید
convincingly U چنانکه متقاعد کند
perniciously U چنانکه زیان اورد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
prettily U بخوبی چنانکه باید
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
invisibly U چنانکه دیده نشود
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
interminably U چنانکه تمام نشود
according as چنانکه بدان سان که
medially U چنانکه درمیان باشد
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
What You See Is All You Get U برنامهای که خروجی صفحه نمایش آن به صورت دیگر قابل چاپ نباشد.
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
unpriced U درباب چیزی گفته میشودکه بهای ان معلوم نشده یابصورت بهادران نباشد
purchased U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
purchases U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lap U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
unformatted U 1-فایل متن که حاوی هیچ دستور فرمت , حاشیه یا نحوه نوشتن نباشد.2-
purchase U هر نوع انتقال مال غیرمنقول که ناشی از ارث یاامر امر قانونی نباشد
lapped U ترکیب رنگهای چاپ شده به طوری که هیچ فاصلهای بین آنها نباشد
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
genuinely U بطور اصل بطور بی ریا
martially U بطور جنگی بطور نظامی
latently U بطور ناپیدا بطور پوشیده
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1etaye namayandegi اعطای نمایندگی
1I am good with figures,how about you?
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1معنی lead lag compensator
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com